نوشته اصلی توسط
ekblue71
سلام و خسته نباشید خدمت شما.
من پسری24 ساله هستم و از 19 سالگی با دختری آشنا شدم که حدود 3سال و نیم از من کوچکتر است، رابطه خوب و پاکی با هم داشتیم و این رابطه به مرور زمان به یک رابطه عاطفی و احساسی تبدیل شد و عاشق همدیگه شدیم. و ما تصمیم گرفتیم که این رابطه را در آینده به ازدواج تبدیل کنیم.
به دلیل اینکه من باید به خدمت سربازی بروم و بعد از آن مشغول کار بشوم،و موارد اینچنین تصمیم به ازدواج تا 28،29 سالگی ندارم چون توان اقتصادی برای تشکیل یک زندگی را فعلا ندارم.به همین خاطر چون تصمیم بر ازدواج خیلی جدی بود و برای اینکه باید چندین سال به این رابطه پنهانی ادامه میدادیم من همیشه ترس از دست دادن اون رو داشتم که نکنه تا زمانی که تصمیم به ازدواج بگیرم اتفاقی اون رو از من جدا کنه،به همین خاطر سعی میکردم گاهی اوقات فاصله باشه بینمون، بعضی وقتا احساسمو پنهان میکردم و مواردی از این قبیل که خانواده اون متوجه رابطه نشوند که همه چیز تمام بشه،گاهی اوقات هم بحث هایی پیش میومد اما برطرف میشد بعد از گذشت مدتی
حالا بعد از 5سال آشنایی و رابطه حدود 2هفته پیش اون دختر بدون اینکه چیزی به من بگه خط همراهشو خاموش کرد و من از طریق یکی از دوستانش سراغش رو گرفتم که گفت تصمیم گرفته فراموش کنه همه چیز رو و این رابطه رو تمام کنه ،بالاخره بعد از حرف زدن با دوستش و اصرار راضی شد که من با دختری که دوستش دارم با هم حرف زدیم و تصمیمش کاملا جدی بوده و دلیلش هم فقط این بوده که من همیشه ازش فاصله میگرفتم یا احساسمو پنهان میکردم ازش، و هر چقدر هم ازش خواستم که از این تصمیمش منصرف بشه اما راضی نشد و گفت دیگه احساسی نمونده و همه چیز رو فراموش کرد و با توجه به شناختی که ازش دارم کاملا معلوم بود حسش عوض شده و مثل قبل نیست و فقط هم به خاطر رفتارهای من بوده .
ممنون میشم من رو راهنمایی کنید چون واقعا عاشق اون دختر هستم، و بدون اون زندگی کردن واسم معنایی نداره و من خیلی عذاب میکشم از اینکه خبری ازش ندارم و پشیمون هستم که چرا ازش فاصله میگرفتم، تنها راهی که میتونم ارتباط برقرار کنم از طریق دوستش است که اون هم میگه کمکی از دستش برنمیاد، واقعا این موضوع فکر و ذهنم رو درگیر کرده شبا خواب به چشام نمیاد دارم دیوونه میشم و حتی فکر خودکشی کردن هم به سراغم میاد هر چند که جرات انجام این کار رو ندارم.اما واقعا دارم عذاب میکشم، مرسی با تشکر .